آشفتگی1
 
من وتنهایی
 
 

دیشب خوابتو دیدم. بعد 2 ماه. باورت میشه؟ توی این 2 ماه  یک بارم خوابتو ندیدم. ولی چرا. یک بار دیدم . 3هفته پیش بود که صبح روز بعدش با عباس آقا اومدی ووقتی رفتار سردمو دیدی خیلی سریع رفتی. دیگه خوابتو ندیدم. جالبه میگن آدما وقتی زیاد به چیزی فکر میکنن شب میاد به خوابشون. پس تو چرا نمیای؟ من اکثر شبا با یاد تو با فکر کردن به تو میخوابم گاهی اونقدر ذهنم درگیرته که با همون درگیری چشام بسته میشه ولی حتی توی خوابم خبری ازت نیست. جالبه. ولی نمیدونم چی شد دیشب اومدی به خوابم. شب که نه.  صبح بود. یعنی صبح از خواب پاشدم دیدم ساعت 6:30 شده. امروز تمام وقت چشمم به  صفحه تلفن محل کارم بود . انگار منتظر بودم. حس میکردم یا میبینمت یا صداتو میشنوم. چون بعد مدتها خوابتو دیده بودم. ساعت 10بود که شماره دفترت افتاد رو صفحه تلفن دفترمون. فکر کردم اشتباه دیدم ولی نه شماره تو بود وقتی گوشی رو برداشتم وصداتو شنیدم قلبم داشت از سینه در میومد. خیلی خودمو کنترل کردم تا صدام نلرزه. خیلی گرم باهات حال واحوال کردم. چرا؟ نمیدونم. شاید میخواستم ببینی که بعد تو درمونده ومستاصل نیستم. شاید خواستم بدونی اونقدر شعور دارم که مسائل کاری رو با مسائل شخصیمون قاطی نکنم. شاید... نمیدونم خلاصه اینکه مثل دفعه قبل عصبی وبد اخلاق نبودم. گفتی واسه کاری آخر ماه میای دفتر وخواستی ببینی کارت انجام میشه ووقتی اوکی دادم قطع کردی. تازه او موقع بود که فهمیدم چقدر دلتنگت بودم

بگذریم. گفتم که روزی که از چابکسر بر میگشتیم تو شاد بودی وشنگول ومن کلافه وداغون. هر چی  من به تو وابسته تر میشدم تو بیخیال تر میشدی وحس میکردم فاصلت ازمن بیشتر میشه. موقع برگشت به خونه عجله داشتی. چون باید به کلاس آوازت میرسیدی وتا اون زمانم  کلی دیرت شده بود. توی ماشین شروع کردی به خوندن. میخواستی آماده شی واسه کلاس. تو کجا بودی  من کجا بودم. تو شنگول ومنتظر رفتن به کلاس ومن تو این فکر که باید 1 ساعت دیگه ازت جدا شم. دستاتو گرفتم تو دستم. محکم. شاید فکر کردم اینجوری کسی نمیتونه تو رو ازم بگیره. شاید میخواستم تمام حسیو که اون لحظه بهت داشتم رو بهت منتقل کنم. تو نگام کردی وشاید حال خرابمو فهمیدی که گفتی بخند دیگه باز یه روز با هم بودیم وموقع رفتن داری حالمومیگیری ومن سعی کردم  آرامشمو حفظ کنم تا دلگیر نشی. وقت خداحافظی احساس کردم یه تیکه از وجودم کنده شده. اون روز حالم خیلی بد بود. رفتم خونه. تنها جایی که راحت میتونستم اشک بریزم حموم بود. دوش گرفتم واجازه دادم اشکام بریزن. اونقدری که سبک شم. شب موقع خواب به اتفاقات اون روز فکر کردمو اینکه بدجور وابسته تو شدم واگه بری من داغون میشم. باید تمومش میکردم. هر روز که جلوتر میرفتیم  بیشتر غرق این رابطه میشدیم ومن داغونتر.  دنبال یه کتاب بودی. 2 روز تمام وقت گذاشتم واون کتابو برات پیدا کردم. همرا اون کتاب دوباره یه متن چند صفحه ای نوشتم وازت خواستم کمکم کنی تا با هم این رابطه رو جوری قطع کنیم که کمتر اذیت بشیم یا بهتره بگم بشم. نوشتم که با وجود تو امکان نداره من به یه نفر دیگه فکر کنم. حتی کسی که به عنوان خواستگار میومد جلو تا وقتی تو توی زندگیم بودی محال بود بهش فکر کنم. گفتم من مثل دخترای دیگه نیستم که با یکی باشن وهزار تا گزینه دیگه رو سبک وسنگین کنن ونهایت یکی که بهتره انتخاب کنن. من وقتی با کسی هستم اونو با همه بدی وخوبیش پذیرفتم ووجود افراد دیگه بی معنیه.نوشتم ونوشتمو اونقدری که 4 صفحه شد وچند روز بعد با اون کتاب بهت دادم. بعد اینکه خوندی گفتی نمیدونم چی بگم؟ گفتی نوشته هات زیبا بود. گفتم نگارشم؟ گفتی نه حس وحالی که نوشتی. گفتم اونا واقعی بود. واقعیته مگه رمان عاشقونه خوندی که میگی قشنگه  اونا حسای منه گفتی باشه ارتباطمونو کم میکنیم وسعی میکنیم دیدارای حضوری نداشته باشیم تا راحت تر فراموشم کنی. بعد گفتن این حرف وقطع شدن تلفن دلشوره لعنتی به سراغم اومد. یهو حس تنهایی عجیبی کردم. یعنی چی؟ یعنی نباید میدیدمت؟ مگه میشد؟ دیگه چیزی بود که خودم خواسته بودمو باید باهاش کنار میومدم. یه هفته ای گذشت. داشتم روانی میشدم. هیچ خبری ازت نداشتم. حالم اصلا خوب نبود. همش یه گوشه مینشستم وبغض میکردم. از اون سفر چابکسر لعنتی به بعد حال وهوام عوض شده بود وبدجور درگیرت شده بودم. جمعه شد. اون روز خواهرم اینا پیشمون بودن. با این که مهمون داشتیم و خونه شلوغ بود ولی هیچ تغییری تو حالم پیدا نشد. مثل خلا راه میرفتم وبا خودم حرف میزدم. دلشوره داشتم. نمیدونستم چرا ولی بیقرار بودم. باید بهت زنگ میزدم. شاید آروم میشدم. خیلی کلنجار رفتم با خودم که اینکارو نکنم ولی دیدم لحظه به لحظه دلشورم بیشتر میشه. واسه همین رفتم سراغ گوشیو شمارتو گرفتم...



نظرات شما عزیزان:

daisy
ساعت15:10---10 شهريور 1392
نــــانـــــوا هــــــــم

جــوش شیـــــــــریـــــن میــــــــــزنــــــد . . .

بیـــچـاره فــــــــــــــــــــــــرهــا د !

سلام.از بازدیدت ممنون.بازم منتظرت هستم.


s
ساعت0:55---10 شهريور 1392
سلام وب قشنگی داری



خوشحل می شم به من هم سر بزنی



just.look.lxb.ir



خوشحال میشم با هم تبادل لینک کنیم



برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان JUST.LOOK و آدرس just.look.LXB.ir لینک نمایید



بعد بگو تا بلینکمت


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 9 شهريور 1392برچسب:, :: 23:9 :: توسط : مرآت

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان من وتنهایی و آدرس tanha2076.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1