سفر
 
من وتنهایی
 
 

دلم میخواد سفر برم. خسته ام. نیاز به سفر دارم. نیاز به آرامش. نیاز به فضایی که آرومم کنه. واسه همین مشهد رو انتخاب کردم. شاید یه خورده حال وهوام عوض شه. یادمه روزی که قرا بود دیگه علی رو نبینم خیلی اذیت شده بودم . خیلی. داغون بودم. داغون داغون. رفتم قم تا آروم شم تا اون موقع قم نرفته بودم.میخواستم واسه بار اول برم. بهم میگفتن چون بار اولته هر چی بخوای خانوم بهت میده. من فقط آرامش میخواستم واینکه علی رو واسه همیشه فراموش کنم و خانوم یه مرد تو مسیر زندگیم قرار بده. یه مرد. مردی که با اون همه دردا فراموشم بشه. با درد رفتم پیش خانوم حضرت معصومه. با بغض رفتم. با اشک رفتم. چقدر اشک ریختم اونجا ولی اومدنی آروم بودم . آروم آروم. از خانوم خواسته بودم مهر علی از دلم بیرون بره ویه مورد مناسب تو مسیر زندگیم قرار بگیره. خانوم حرفم وشنید. آروم شدم. وقتی اومدم از سفر مثل آدمای سبکبال بودم. وای چه لذت بخش بود. کمتر اشک میریختم. وقتی علی زنگ میزد حال وهوام عوض نمیشد چقدر خوب بود حالم تا اینکه تو اومدی چند هفته ای میشد که از سفر اومده بودم که تو پیدات شد ومن باور کردم اون مرد تویی. اونی که باید میومد. سعید، فکر میکردم تو اومدی درمون دردام باشی همون چیزی که از خانوم خواسته بودم ولی خودت شدی درد. یه درد بزرگ. با علی نبودم. همش یه حس بود. با تو بودم سعید. نمیتونم فراموش کنم. من مثل خیلی دخترا نیستم که راحت از یکی بکنم و به یکی دیگه بچسبم. من هرزگی بلد نیستم. بلد نیست به خدا. میخوام برم مشهد. 2 ماه شده ازت جدا شدم. ولی عجب بد پیله ای هستی تو. خودت نه. فکرت. از ذهنم بیرون نمیری . مثل کنه چسبیدی. لعنتی
رفتم واسه مشهد ثبت نام کردم. 2 شنبه میریم. قرار شد با پریسا برم. اونبار که قرار بود با پریسا برم  احساس کردم تو تمایل نداری با اون سفر کنم. هیچوقت بهم مستقیم نمیگفتی. من دوست داشتم بگی چی دوست داری وچی نداری. ولی نمیگفتی. از بین حرفات حس کردم دوست نداری با پریسا برم. منم با اینکه ثبت نام کرده بودم چون تو دوست نداشتی قرار سفر رو به بهونه ای کنسل کردم. شاید کارم بد بود. دوستام گفتن نباید به خاطر سعید قرارتو با پریسا بهم میزدی. مگه سعید شوهرته که بگه با کی بری با کی نری؟  نمیدونم اشتباه بود یا درست فقط میخواستم تو دلگیر نباشی. نرفتم. ولی حالا باید برم. بازقرار شد با پریسا برم. چون اونم مجرده و با اون راحتتر میشه برنامه سفر چید.  دیروز خبر داد که نمیاد. چون حال مامانش بد شده ونمیتونه تنهاش بزاره. به این نتیجه رسیدم که انگاری اصلا قسمت نیست بریم مشهد هر وقت یه چیز پیش میاد ولی امروز یهو افتاد به دلم که خودم برم تنها هستم که هستم. بیخیال. این سفرا تنهاییش لذت بخش تره. اگه تا 2 شنبه مشکل خاصی پیش نیاد با تور میرم. شاید آقا امام رضا مثل خواهرش آرومم کنه.  ولی امیدوارم مردی مثل تو توی مسیر زندگیم نزاره. یه رفیق نیمه راه نمیخوام. یه مرد میخوام. یه عشق میخوام. یکی که معنی محبتو بفهمه. یه مرد واقعی.هیچوقت نفهمیدم حکمت اینکه بعد اون سفر واون همه ناله وزاری تو توی مسیر زندگیم قرار گرفتی چی بود. هیچوقت نفهمیدم. ولی خب حتما خیری توش بوده. از دوستی با تو کلی تجربه کسب کردم. درسته شایدواسه کسب تجربه یه خورده دیر باشه ولی خب تجربست دیگه. به کار میاد. ما هم که یاد گرفتیم تا اشتباه میکنیم میگیم مهم نیست کسب تجربه بوده. نمیدونم خدا این عقل رو واسه چی به ما داده. حالا امیدوارم این سفر جور شه وبرم. مطمئنم آرومم میکنه



نظرات شما عزیزان:

daisy
ساعت22:00---7 شهريور 1392
داروخانه هم می داند که ما زخم هایمان زیاد است که بقیه پولمان را چسب زخم می دهد!

شما هم مرا به جمله ای دعوت کنید در :daisy77.loxblog.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, :: 20:18 :: توسط : مرآت

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان من وتنهایی و آدرس tanha2076.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1