پریشانی
 
من وتنهایی
 
 

اون شب خیلی اشک ریختم. همینطور فرداش. واسه چی اشک میریختم؟ نمیدونستم. تو که مقصر نبودی. بودی؟ تو از اول همه چیزو گفتی  ومن خودم این مسیر رو انتخاب کردم پس باید تاوان حماقتمو میدادم. حال وروزم خیلی بد بود. اونقدر که اگه یکی کوچکترین حرفی میزد مثل ابر بهار میریختم. ضعیف وشکننده شده بودم.2 شب بعد دیدم مریم اس داد. دوست استاد. منو اون فقط همو اون روز توی قراری که با استاد داشتیم دیدیم وارتباطمون چند روزه بود وشماره هامونو به هم دادیم تا رابطه ادامه دار بشه. اون شب یه اس داد که احساس کردم از قضیه ما باخبره. حتما تو به استاد گفته بودی واون به مریم. وقتی اس رو خوندم اشکم در اومد نتونستم جواب بدم تا اینکه زنگ زد وقتی صداشو شنیدم  بغضم ترکید وهای های شروع کردم به گریه کردن. اون فقط از اون ور خط قربون صدقم میرفت. برام خیلی افت داشت که داشتم واسه یه دختر 20 ساله گریه میکردم واون داشت آرومم میکرد. آره خیلی زشت بود .ولی دست خودم نبود . اونقدر اشک ریختم که بیچاره گفت من قطع میکنم هر وقت بهتر شدی با هم صحبت میکنیم. اون شب با دلداری دادن مریم گذشت. دوستام میگفتن سعید طاقت نمیاره ونهایت 2 هفته دووم بیاره دوباره که نیازش بزنه بالا میاد سراغت ولی من شک داشتم تو خیلی مغرور بودی ومعمولا پای حرفات میموندی. درسته که دفعات قبل که کات میکردیم تو بعد 1 هفته یا زنگ میزدی یا اس میدادی ودوباره رابطمون شروع میشد ولی دفعات قبل من رابطه رو کات میکردم ولی اینبار تو خودت کات کردی ومطمئن بودم چون خودت گفتی تمومش کنیم پای حرفت میمونی وجلو نمیای. همینطورم شد. الان 3 ماهه از تموم شدن رابطمون میگذره وخبر خاصی ازت نیست. اوایل یه بار مریم گفت که استاد گفته تو جویای حال من بودی. میگفتی دلواپس منی. شاید اشکای اون شبم دلواپست کرد. مریم گفت که مرآت خیلی هم حالش خوبه وتو کوتاه اومدی. یه روز مریم گفت که استاد گفته سعید خیلی تنهاست. بیا واسطه شیم واین دو تا رو آشتی بدیم. مریم گفت دوست داری؟ گفتم نه. تو اگه میخواستی خودت میومدی دیگه نیاز به واسطه واین برنامه ها نبود. مریم خیلی کمکم کرد بااینکه12-10 سالی ازم کوچیکتره ولی از من پخته تر وعاقلتره. خیلی کمکم کرد تا بتونم کمی ازت دلسرد شم. میگفت مرآت تو نباید غصه بخوری. تو کسی رو از دست دادی که هیچ حس خاصی نسبت بهت نداشت. پس غصه خوردن نداره. بالعکس اون کسی رو از دست داد که عاشقانه دوستش داشت وشاید هیچوقت هیچکی تو زندگیش پیدا نشه که قد تو دوستش داشته باشه. پس غصه خوردن مال اونه نه تو. مهشاد هم خیلی کمکم کرد پا به پام اشک میریخت.تا بگه که منو میفهمه. ذهنم بدجور در گیر تو بود. باید یه جور خودمو سرگرم میکردم . رفتم کلاس نقاشی. احساس کردم دلم میخواد همه چیزو خط خطی کنم وبکشم وبکشم تا سبک شم. استاد نقاشی بهم گفت واسه چی اومدی؟ اومدی آرامش بگیری؟ گفتم آره. گفت خیلی خوبه. خیلی کمکت میکنه. روزا تا 4 که سر کار بودم. روزای فرد از 4 به بعد تا حدودای 7 میرفتم باشگاه وروزای زوج طراحی. گاهی اونقدر خسته میشدم که شبا مثل جسد بودم. میخواستم اونقدردوروبرمو شلوغ کنم وخودمو درگیر کنم که فرصت فکر کردن به تو نباشه وهمین جورمشد. با اینکه فاصله محل کارم تا دفتر تو یه فاصله 100 متریه ولی همو نمیبینیم. تو سر خیابونی ومن توی کوچه. نمیتونم ببینمت. گاهی که به گذشته فکر میکنم فقط حسرت واسم میمونه. چقدر واسه خاطر تو خودمو تحقیر کردم. چقدر خوار وخفیف شدم. مهم نیست. دارم سعی میکنم دیگه بهش فکر نکنم یا لااقل کمتر فکر کنم. مخصوصا از زمانی که از مشهد اومدم خیلی آرومتر شدم. خدایا شکرت 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, :: 22:58 :: توسط : مرآت

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان من وتنهایی و آدرس tanha2076.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 170
بازدید کل : 48295
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1